اين شعر الهام مظفري رو خودم خيلي دوست دارم اميدوارم تو هم خوشت بياد:
تو قهرمان مني چشم هات شمشيرندو دستهات تفنگ دو لول پرتيرنددو تا پرنده وحشي دو چشم حاکم وار که برده هاي زيادي به ان دو زنجيرندودختران نجيب قبيله هم حتيصداي اسب تو را نشنوند مي ميرندو گونه هاي من انگار فصل خرمالوستو بوسه هاي تو انگار فصل انجيرندمرا بگير چنان در خودت که آب شومچه رودها که زکوه تنت سرازيرند بهار مي دهم امسال خنده هايت اگرکوير خشک لبان مرا فرا گيرند مرا بگير از اين فصل لاغرو کم رنگکه روزهاي من از هر چه ناگهان سيرند...