هيچ تنها و غريبي طاقت غربت چشماتو نداره
هر چي دريا رو زمينه قد چشمات نميتونه ابر باروني بياره
وقتي دلگيري و تنها
غربت تمام دنيا
از دريچه ي قشنگ چشم روشنت مي باره
نمي تونم ، نمي تونم غريبه باشم
توي آئينه چشمات
تو بذار که من بسوزم
_ مثل شمعي توي شبهات _
حرفي داري روي لبهات
اگه آه سينه سوزه
اگه حرفي از غريبي
اگه گرماي تموزه
تو بگو به اين شکسته: قصه هاي بي کسيتو
اضطراب و نگراني
حرفاي دلواپسيتو