واي چي نوشتي
حقيقتا زيبا بود.
به جاي آب خونش را به من مي داد و بر لبهاي او فرياد بمان اي گل که تو تاج سرم هستي دواي دلبرم هستي
ياد اين شعر استاد شهريار افتادم:
يارب مباد کز پا جانان من بيفتد........درد و بلاي او کاش بر جان من بيفتد
من چون ز پا بيفتم درمان درد من اوست........درد آن بود که از پا درمان من بيفتد
هميشه عاشق باشي!
چون دل به يکي دادي آتش به دو عالم زن