• وبلاگ : شقايق
  • يادداشت : قسم به تمام ارزشاي پاك و قشنگ!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    پاسخ

    دستم درد ميكنه نمي تونم بنويسم...مي دوني كه اوضاعمو!!......آآآآآآيييييييييي..دلم برات تنگ شده بود گلم...واسه نوشته هات و كامنتات و عكساي خوشگلي كه ميذاري...كلي خوشحال شدم امروز ديدمت بعد اين چن وقت.

    پاسخ

    شايد...اميد.(لبخند)...

    فردا و ديروز با هم دست به يکي کردند!

    ديروز با خاطره هايش مرا برد و فردا با وعدهايش مرا خواب کرد!

    وقتي چشم باز کردم امروز گذشته بود...

    پاسخ

    خدا نكنه اينجوري زمانو بديم بره...خدا نكنه...
    + - 

    به نام خدا



    15شوال (‌24مهر) وفات کريم اهل بيت حضرت عبدالعظيم حسني(ع) تسليت باد


    همنوا با حضرت ولي عصر (عج) به سوگ مي نشينيم و همسو با دسته جات عزادراي دانش آموزان ناحيه يک و دو شهرري در صبح 15 شوال ( چهارشنبه 24مهر) با بيرقهاي سياه ودر قالب دسته جات عزاداري براي عرض تسليت به سوي حرم حضرت عبدالعظيم حسني ره مي پيمائيم تا عهدي دوباره داشته باشيم با نائب امام هادي ( ع ) .


    سلام خوبي؟

    زندگي را از طبيعت بياموزم آموخته ام که
    چون بيد متواضع باشم،
    چون سرو ،راست قامت،
    مثل صنوبر ، صبور ،
    بلوط، مقاوم ، مثل
    مثل رود، روان
    مثل خورشيد با سخاوت و
    مثل ابر با كرامت باشم
    اگر مايلم پيام عشق را بشنوم ،خود نيز بايستي آن را ارسال كنم

    موفق باشي

    پاسخ

    سلام...ممنون از محبتت..شما هم موفق.

    که عکس تکراري برات فرستادم!! دلم خواسته! خواستم دوباره بخونيش! با دقت....

    پاسخ

    قربونِ شكل ماهت برم يه بار ديگه هم گفتم اينقدِ نگوو پيري خوشم نمياد...اِاِاِ فكر كردي بگي پيري من ميگذرم از شيريني...عمرا...گفته باشم.....شعرِ قشنگيه......از قديم و نديم گفتن كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من....نميدونم ربطش چي بود ولي يهووو اومد توو ذهنم...ذهنِ درب وداغونِ ديگه....راستش اعتراف مي كنم الكي گفتم حالم خوبه(پينوكيو)...ما چاككككريم در بست.

    پاسخ

    شهرداري آمد، جمع كن،برد برو/ جان مولا نبريد! معرفت مرد برو. اين چه قانوني بود؟!!!!جز دورويي و ريا/ كه به نامش بردند روزيِ پاكِ تو را.

    بعد از اين با بي كسي خو مي‌كنم
    هر چه در دل داشتم رومي کنم

    من نمي‌گويم دگر گفتن بس است
    گفتن اما هيچ نشنفتن بس است

    روزگارت باد شيرين، شاد باش
    دست كم يك شب تو هم فرهاد باش

    نيستم از مردم خنجر به دست
    بت پرستم بت پرستم بت پرست

    بت پرستم بت پرستي كارماست
    چشم مستي تحفه ي بازار ماست

    درد مي‌بارد چو لب تر مي‌كنم
    طالعم شوم است باور مي کنم

    من كه با دريا تلاطم كرده‌ام
    راه دريا را چرا گم کرده ام

    قفل غم بر درب سلولم مزن
    من خودم خوش باورم گولم مزن

    من نمي‌گويم كه خاموشم مكن
    من نمي‌گويم فراموشم مكن

    من نمي‌گويم كه با من يار باش
    من نمي‌گويم مرا غمخوار باش

    آه! در شهر شما ياري نبود
    قصه هايم را خريداري نبود

    واي! رسم شهرتان بيداد بود
    شهرتان از خون ما آباد بود

    از در و ديوارتان خون مي‌چكد
    خون من، فرهاد، مجنون مي چکد

    خسته ام از قصه هاي شومتان
    خسته از همدردي مسمومتان

    اين همه خنجر دل كس خون نشد
    اين همه ليلي كسي مجنون نشد

    آسمان خالي شد از فريادتان
    بيستون در حسرت فرهاد تان

    كوه كندن گر نباشد پيشه ام
    گويي از فرهاد دارد ريشه‌ام

    عشق از من دور و پايم لنگ بود
    قيمتش بسيار و دستم تنگ بود

    گر نرفتم هر دو پايم خسته بود
    تيشه گرافتاد دستم بسته بود

    هيچ كس هم فكر ما را كرد؟ نه!
    فكر دست تنگ ما راکرد؟ نه!

    هيچ كس از حال ما پرسيد؟ نه!
    هيچ كس اندوه ما را ديد؟ نه!

    هيچ كس اشكي براي ما نريخت
    هر كه با ما بود از مامي گريخت...


    پاسخ

    واي رسم شهرتان بيداد بود!!!!.....تمام ريشه ها خشكيده اينجا/همه انديشه ها از ياد رفته ست.به اين نسلي كه در راه است سوگند/كه نسل آدمي بر باد رفته ست.در اينجا حرف بي رنگي قديمي ست/ نگاه نغمه ها درگير رنگ است.بقول شعر مولانا:در اينجا/وجود عشق آلودست،ننگ است.بجز ديوانه هائي در خيابان/ نمانده ردّي از دنياي مجنون.نظامي نيست اينجا تا ببيند/چه آمد بر سر فرداي مجنون.در اين ديري كه شيرين غرق رنگ است/و عشق پاك بازاري ندارد.بجز هنگام قطع ريشه ي دل/كسي با تيشه ها كاري ندارد.

    سلام گلم.

    خوبي؟

    هرچه از دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند...

    اين مطلب قشنگ تقديم به تو عزيزم (البته منبع اش فراموشم شده):

    خدايا... آمدم بي آنکه بخواهم و مانده ام چون تو مي خواهي! برايم بگو که چرا لالايي حيات را در گوش چشمانم زمزمه کردي؟ بگو تا بهانه ي خاکستري بودنم را ديگر در لابه لاي گل هاي اقاقي جست و جو نکنم...

    خدايا... بگو به جرم کدام نفس ناصواب عشق را از در کلبه ي دل اينگونه بي پروا راندي؟ به کدامين گناه چشمان بي پناهم را بي پناه تر کردي؟ من آمدم از دنياي تاريکي ها به دنياي بزرگ آدمهاي رنگارنگ. مگر وقتي دستانم را از دستان فرشته هايت جدا کردي، قول ندادي که دلم همواره عاشق مي ماند پس چه شد؟!! من به تو ايمان آوردم به تو و حرفهاي آسمانيت... حالا بگو بدون روياهاي شيرين چگونه بر بوم دل محبت را نقاشي کنم؟!

    خدايا... خالق قلب پاک شب بوها؛ برايت از اعماق شب سيبي سرخ هديه مي آورم، شايد اشکي که بر روي گونه هايم خشکيده است با دم مهربان تو بر دستان يار بي‌قرار جاي گيرد و دل فراموش نکند که عشق همواره هست اما گاهي در رويا جا دارد...

    قلمت پايدار.

    پاينده باشي.

    در پناه حق.

    پاسخ

    سلاااااام عزيز دلِ من!!!من خوبم،تو چطوري عزيزكم.حرفِ دلِ اما از منِ فقط!!!واسه همين خيليم به دل نميشينه مي دونم خودم....ممنون از مطلبت واقعا قشنگِ مريم جووون... ايني كه نوشتم عشق نبود، يه احساس بود نابِ ناب...ولي از خودم و مال خودم...بيان نشده و بكرِ بكر...بازم ممنون از مطلب خوشگلت ناناز!
    الهي دشمنت بميره ... نبينم تنها بموني ... نبينم دلت بگيره ها ... همين زيبايي و اثر خوبي که تو ذهنت از خودش گذاشته رو حفظ کن ... اما باهاش زندگي نکن ... شک ندارم که برات تحمل خيي چيزها راحت تر و اسونتره ... باور کن ... تو بهتريني و بودي و خواهي بود ... مطمئن باش که خدا دوست داره .... و بدي در آينده نخواهي ديد ... ( چقدر حرف زدم ... )
    پاسخ

    واقعا هميني كه حك شده توو ذهنم رو سعي مي كنم نگهش دارم.... چشم...ممنون (حرفات قشنگِ و به دل ميشينه)
    + بدون نام 
    ايني كه نوشتي براي كي بود حالا؟؟؟؟؟
    مطلبت قشنگ بود . خوب شعر هم بنويس تو وبلاگت ديگه... فكر كنم بقيه هم همينجوري فكر كنن. شعر طرفدار بيشتري داره.
    پاسخ

    مرسي...باشه هر وقت تونستم بگم و ذوقش اومد به كمك شما چشم حتما...خودمم شعر خيلي دوست دارم...ممنون.

    چه جالب مطلب خوبي بود.راستي به ما اگه سر نزنين ضرر مي كنين ها .بعدآ نگين نگفتي

    پاسخ

    ممنون از دعوت....نه نمي گيم!!!!