سلام شقايق عزيز
توي اين شلوغ بازار دنيا همه دم از دوست داشتن ميزنن... دوست داشتني وجود نداره...
اكثر آدمها بر اساس نيازها و كمبودهاي درونيشون با هم ارتباط ميگيرن؛ يعني بهگونهايي معتاد به اين ارتباط ميشن. خب، وقتي يه جايي نيازهاي درونيت ارضاء بشه حتما به يك رضايتمندي خاطر مييرسي، در ادامهي ارتباط، احتمال برقراري رابطهي احساسي پيش مياد و اون موقع است كه طرف فكر ميكنه به يه دوست داشتن واقعي رسيده... در صورتي كه اين دوست داشتن نيست، بلكه عادت به حضور و يا شنيدن صداي همزبونش ميباشه...
عشق حقيقي اونه كه طرف رو بهخاطر داشتهها و ارزشهاي درونيش دوست داشته باشي؛ كه در اين صورت بودن يا نبودن اون مهم نيست و هميشه برات عزيز و دوست داشتنيه...
هي رفيق خيلي خستهام...
از اين روزهاي تکراري خستهام...
از آدمک خستهام...
آدمک دروغ ميگه...
آدمک تظاهر ميکنه...
آدمک فريب ميده...
آدمک زير نقابش از همه بد ميگه...
ولي با نقاب روي صورتش به همه ابراز دوستي ميكنه...
از اجتماع دروغيني که در آن زندگي ميكنم خستهام...
كاش ميتونستم راحت از مسائلي که آزارم ميده بگذرم...
من دنياي روشن و زيبا رو دوست داشتم ...
من دنيايي به دور از تزوير و ريا رو دوست داشتم...
خستهام...
من از خاطرات کسالت آور گذشته خستهام...
من از احساسات پوچ و بيهوده خستهام...
من از عشقهاي دروغين خستهام...
من از دوست داشتن هاي منفعتي خستهام...
من از روزهاي فراموش نشدني خستهام...
من از ساده بودن آدمهايي مثل خودم خستهام...
من از دورنگي هاي آدمک خستهام...
کاش نميفهميدم...
کاش آدمک حقير و بيمار با افکار پوچ و بيهودش آزارم نميداد...
کاش ميتونستم ...
من از اين تکرار حالم به هم ميخوره....
سبز باشي