• وبلاگ : شقايق
  • يادداشت : سرابي بيش نبود!!!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    آخييي
    اينجاي قصه خيلي غمگين بود............
    سراب هميشه آدمو گول ميزنه حتي وقتي كه مي دوني سرابه بازم به سمتش مي ري اين خيلي اذيت ميكنه آدمو....اگه توو يه بيابون خشك، تشنه باشي هي ميگي نكنه اين واقعآ آب باشه يه بار ديگه امتحان ميكني ولي باز وقتي رسيدي يه تشنگي مضاعف برات ميمونه فقط وفقط يه تشنگي مضاعف
    اين وقت شب من دارم وب شمارو مي خونم ها

    پاسخ

    سلام!!!اين قصه نيستا...ميدوني چرا؟؟؟؟ چون تشنه اي!!!يعني نياز!!!! متوجه شدي؟؟؟؟ ممنون که اين وقت شب وبلاگمو ميخوني شما.