اکنون که ارغوان به تو نفروخت گل فروش پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش از یاد بردن غم عالم میسر است اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش کوشش چه می کنی که از این سنگ بگذری کوهی است پشت سنگ ، از این بیش تر مکوش چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است در شور نیز ناله ی ما می رسد به گوش آتش بزن به سینه ی آتش گرفته ام آتش گرفته را مگر آتش کند خموش
(فاضل نظری )
پ .ن : گفت : چند روزی ست که خیال میکنم دیگر در این دنیا نیستی ، حس میکنم مُرده ای !! گفت : شقایق که بمیرد چه می شود؟ گفت: بگرد ببین کجا این اتفاق برایت افتاده که بودنت را احساس نمی کنم!!! گفت این برای تو بد نیست اما برای من دردی ست بزرگ !!!!
| نوشته شده توسط شقایق در یکشنبه 89/3/30 و ساعت 5:6 عصر | نظرات دیگران()