عهد بستم ...! خدا کند دلم طاقت بیاورد و این چند وقت را هوس ِ گرسنگی نزند به سرش تا روزه ی بسته شده را بشکند...باید خلوت کنم ، دیوانه وار نیاز به خلوتش دارم ، چند روزی ست که پاکن داده به دستم و به تماشا نشسته در این خلوت ... حالا منم و این پاکن و او که به نظاره نشسته مرا ... روزه را نشکنی دلکم! مرا شرمنده ی میزبانم نکنی، آبرویم را در گرو ِ این روزه گذاشتم عزیزکم ، پس طاقت بیار ... بگذار ثابت کنم که بی سبب به من نبالیده ... باید بروم ... باید خلوتم را بیارایم ، باید دلم را ....جانم را ...طاقت بیار ، اینجا حریم ِ اوست. آه ای خدای نیمه شب های کوفه تنگ ...
« ای خدا این مرکب سرکش هوی و هوس که نفس بر آن سوار است بسیار مرکب بدرفتاری است. خدایا بر در رحمتت به دست امیدواری می زنم و به درگاه کرمت پناه می آورم و از تعدی هوای نفس به سوی تو می گریزم و به اطراف رشته های عنایتت به دست دوستی چنگ می زنم که از سر جرم و خطا و لغزشهایم در گذری و از در افتادنم به وادی هلاکت نگاه داری. باری ای خدایی که به عزت و بقای ابدی منحصر به فردی و همه بندگان به سر پنجه مرگ و فنا مقهورند، از گناهانم تمام درگذر به حرمت مقام محمد و آل محمد ای خدای بخشنده بخشنده بخشنده. » فراز از دعای زیبای صباح حضرت علی (ع)
| نوشته شده توسط شقایق در جمعه 89/5/29 و ساعت 6:53 عصر | نظرات دیگران()