طوفان شده بود وقتی نبودی ... غبار... غم ... گم شده بودم وقتی نبودی ... نبودی ، ساکت بود همه جا ... ساکت که نه، سکون ... مانده بودم مبهوت ، گیج ، سردرگم ... روزگار گاهی خوش ، گاهی ناخوش وقتی نبودی ... خوش از دنیا ، ناخوش از دنیا ...! همه دنیا، تا نبودی ... تو نبودی دنیایی بود، دنیایی ...! وقتی نبودی ، نفهمیدم تمام ِ غبار از توست که نیستی ، تو که ندارمت ... تو که نوری ... تو که راهی ... تو همیشه زنده ی تاریخ... تو که رفته ای برای بودنم....توکه ...!
و این شد راز ِ نفس هایت !!!
| نوشته شده توسط شقایق در پنج شنبه 89/7/8 و ساعت 11:37 عصر | نظرات دیگران()