این هفته میزبانم ، عجب میهمانی دارم ... چه شوری ، چه شوقی ، چه دیداری شود . چند وقتی ست که به تو می اندیشم ، چند وقتی ست که در دلم خانه کرده ای . دلکم مدتیست که بی تاب تر می نوازد و حالا بعد از سالها می آیی به قم ... قم روزهاست که چشم انتظارت است ... های نپریشی صفای زلفم را، دست! .............................. چرا صفحه کلید را تار می بینم؟
مه پاره ی انقلاب،قم می آید اسطوره ی عشق ناب،قم می آید صدطعنه اگرزنند من میگویم احیاگر آفتاب،قم می آید
آب زنید راه را
دیدار ِ دوست روز ِ تولد ِ امام ِ مهربانیها در جوار ِ بانوی کرامت ...
چشم بد دور باد
| نوشته شده توسط شقایق در یکشنبه 89/7/25 و ساعت 11:27 صبح | نظرات دیگران()