دوست دارم هر روز پنج بار پنجره روحم را به سوی تو باز کنم و عاشقانه با تو حرف بزنم.
دوست دارم هر وقت دفتر شعرم مه آلود می شود و تن حرفهایم درد می گیرد ،آنها را به ملاقات تو بفرستم.
دوست دارم وقتی با تو گفتگو میکنم،هیچ کبوتری میان حرفم نپرد و آن قدر محو زیبایی تو باشم که حتی اگر زمین از سقف هستی فرو بیفتد،پلک بر هم نزنم.
علفها به من گفته اند تو دروازه مهربانی ات را به روی گناهکار ترین صداها نیز نمی بندی.تو همه را دوست داری.
مردابی کهنه میگفت:اگر خدا مرا دوست ندارد،پس چرا مدام نیلوفران را بسوی من میفرستد؟
دوست دارم همیشه در من جاری باشی و سلولهایم در نام تو زندگی کنند.
وقتی دلم از خیابانهای زنگار گرفته و خانه های متکبر میگیرد،به تنگ بلور نگاه میکنم و با خود میگویم:خوشا به حال ماهی ها که گناه نمی کنند.
مهربانا!از آینه ها بخواه غبار گناه را از چهره من برگیرند و به فرشته ها بگو با من آشتی کنند!
وقتی دلم تنها میشود ،وقتی غصه ها مثل سنگهای مهلک آسمانی باریدن میگیرد،فقط با زورق ذکر تو به ساحل آرامش میرسم.
دوست دارم دستهای گناهکارم را به سوی تو دراز کنم،یقین دارم دستهایم را به گرمی خواهی فشرد.قناری ها و شب بوها به من گفته اند تو همه را دوست داری.
نازنینا!ناز نگاه تو را در کدام یک از بازارهای جهان میتوان خرید؟من آن ناز نگاه را خریدارم
آفریدگارا!اگر چه از تو دور مانده ام ،اما نارنجها و نیستانها را دوست دارم و هیچ گاه بد سیبها را نخواسته ام و علیه آلبالوها حرفی نزده ام.در روز حشر مرا نزد شقایقها شرمنده مخواه!
آمین یا خداوند عشق آفرین!
ای عاشقان ای عاشقان !امشب چراغانی کنید
ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید
معشوق من بگشوده در سوی گدای خانه اش
تا سرکشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز :85
بازدید دیروز :56 مجموع بازدیدها : 268189 جستجو در وبلاگ
|