دوری ام را به حســاب سفرم نگـــذارید، دوست دارمکه به پابوسی باران بروم، آسمان گفته که پا روی پرم نگـــذارید، این قدرآینه ها را به رخ من نکشیــد، این قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذارید، چشمیآبی تر از آیینه گرفتارم کرد، بس کنید این همه دل دور وبرم نگذارید، آخرینحرف من این است،زمینی نشوید فقط... از حال زمین بی خبرم نگــذارید .
| نوشته شده توسط شقایق در سه شنبه 86/3/8 و ساعت 12:23 عصر | نظرات دیگران()