به اتکای تو گام بر می دارم ، با تو و باور همراهی تو،در کنارم دیدنت چه باشکوه است،حمایتت را حس کردن چه دلپذیر است.
به شکر موهبت امیدی که در دلم به ودیعه گذاشتی می توانم جسارت یاری خواستن از تو را پاس بدارم.
ای مهرت خانه نشین قاب دلم،برای کل لحظات و تا ابد در بند بند حس وجودم مریی بمان.
در اوج سردر گمی و ناآرامی مرا از آرامش لبریز کردی.
ای لحظه لحظه با من ، برای این دلگرمی بی نظیر، با این کلام حقیر پیش آن بزرگی بی انتهای عظیم سکوت و سکوت و سکوت،چه حقیر است چه سکوت،چه صدا، چه کلام،چه نگاه.
حتی عظمت بی انتهای سکوت شکستنی،با ما بر آن همه مفهوم ناگفتنی، از عظمت اندیشه ات ترک بر میدارد.
مهربانم!
عطر حضورت را از مشام مشتاق جانم،حتی لحظه ای دریغ مدار که بودنت را هر لحظه دیدن سعادتی غیر قابل وصف است.
| نوشته شده توسط شقایق در جمعه 86/9/9 و ساعت 2:24 عصر | نظرات دیگران()