قلم! اجازه می دهی از حالم بنگارم؟ اجازه می دهی ذهن ِ مغشوشم را بر این صفحه ی
همیشه همراه خالی کنم؟!دیرزمانیست هوای نوشتن از من گرفته شده؟! دیرزمانیست به
فعل ِ نوشتن فکر میکنم!به تو(قلم)، به من! به بار ِ حقی که تو بر من داری!
می دانم ، پروردگارم به تو قسم خورد، می دانم تو مقدسی،
محترمی! می دانم وقتی نوشتم دربرابر ِ نوشته ام مسئولم،
می دانم تو بازیچه ی هوسها و احساساتم نیستی،
که زمانی بوسیله ی تو خود را عزیز کنم زمانی دیگری
را خوار نمایم! خدا که تورا آفرید،خدا که به تو قسم خورد
خواست به این بنده ی نادان بگوید: مراقب ِ مکتوباتت باش،
مراقب ِ تراوشات ِ ذهن و دلت بوسیله ی قلمت باش، این قلم احترام دارد. آمدم اینجا تا بگویم
قسم به تو و خالق ِ تو و من، که ننویسم آنچه او راضی نیست قسم به قلم که سوء استفاده
نکنم از مُرکَّبش برای خوار کردن و یا عزیز کردن ِ دیگری، برای نشادنه دادن و برای به رخ کشیدن ِ
کسی یا چیزی! برای به رخ کشیدن ِ کسی که ندارم و یا برای به رخ کشیدن ِ چیزی که ندارم
قلم! تو بازیچه ی من نیستی!،نبودی و نخواهی بود نگاشته هایم جز راستی چیزی در
بر نداشته و خدا را سپاس می گویم از این بابت
قسم به قلم که قلم برایم محترم است