سلام شقايق جون خوبي؟؟؟

چرا پس سر نمي زني ديگه

منتظرتم

بيا خوب؟

يا علي

باي...

سلام زيبا بود به من هم سري بزن

ممنون

سلام..

واقعيتش محمد آقا از مريم خبري ندارم..كامنتتونو عمومي نكردم چون شخصي بود ولي نميدونستم كجا جوابشو بذارم براتون...چن باري با هم حرف زديم ولي بيخبرم ازش...

اتفاقي افتاده؟

چيزي شده؟

نگرانم كردين!!!!

موافقم باهات

ولي.....

ولي ديگه يه پونزده دقيقه ديگه

نيستم اگه حرفي ، حديثي داري

منتظرم بخونم و تا فردا ساعت

12 نيستم ساعت 12 مياي فردا؟

آره اومده بودم

ولي عيب نداره خوب ميشه ديگه

ولي اين دفعه بايد زود زود بياي

باي..

بازم سلام

چه خوب تو نت هستي؟

خوب اين چند روزه اين طوري شده ديگه

شيطون تو که انقدشو خوندي خوب همشو

مي خوندي تا شايد نظرت عوض شه..

ممنون که زود جواب ميدي

بازم بيا

يا علي

باي...

سلام شقايق خانوم خوبيد؟

پس چرا به ما سر نمي زنيد

«در وبلاگ ما رونق اگر نيست صفا هست»

آره هست ...

منتظرم

يا علي

باي...

سلام.

کم پيدايي، نمياي ياهو.

اين بچه رو اذيت نکن. خودت بچه بودي شيطوني نميکردي؟ دلخوشيش رو ازش بگيري چي براش ميمونه، البته ميدونم بخشيديش، تنبه اش رو هم برداري نور علي نور ميشه.

منتظر مطلب جديدت هستم.

هميشه حالت، مثل بعد از افطار ديروز باشه. شاد و سر حال.

هميشه سلام...
از خوبيات ممنونم

sسلام وبلاگ بيسيار جذاب وزيبايي داري.موفق باشيد

عشق بالي است كه خداوند به انسان ميدهد براي پرواز به سوي او
قدر عشق رو بدون
به من هم سر بزن (خوش حال ميشم اگه اين كار رو بكني)
باي باي

سلام

تازگيا خيلي كم پيدا شدي. مثل اينكه خيلي سرت شلوغه.

به ما هم سربزن، گل هميشه عاشق.

سلام وقتي يكسال بعد و خوندم ياد خودم افتادم داستانم رو برات مينويسم شقايق جان چهارسال پيش همه چيز برام تموم شد چهارسال پيش با دختر ديگه اي ازدواج كرد و من موندم ويك عشق نافرجام بعد از ازدواجش رفت نميدونم شايد رفت تا به عشقش برسه و تا مدتها ازش خبر نداشتم روزهام خت و ملال آور مي گذشت اما داشتم عادت ميكردم به نبودنش اما به طور ناگهاني دوباره سرراه زندگيم قرار گرفت اين بعد از گذشت يكسال ازازدواجش بود حلقه طلايي رنگ تو دستش بود و خودت مي توني تصور كني چه حالي داشتم من شكسته بودم و هربار بيشتر مي شكستم وقتي اونهمه بي تفاوتي نسبت به خودم و ميديدم داغ دلم تازه شد نمي دونم باور مي كني يانه اما الان كه دارم اينا رو برات مي نويسم دارم گريه ميكنم حتي ياداوريش دردناكه وقتي ميديدم حتي يه روز حتي يه روز حلقه اش و از دستش درنمياره بيرون خيلي دلم ميخواست ازش بپرسم اگه بامنم ازدواج ميكرد حلقه اي كه من دستش كرده بودم و همينطوري هميشه دستش ميكرد حالا هم دو سال از آخرين باري كه ديدمش ميگذره برام دعاكن خداكمكم كنه فقط فراموشش كنم اون منو نميخواد منم بايد فراموشش كنم من داشتم فراموش كه نه اما با اين غم كنار مي اومدم اما دوباره اومدنش داغم و تازه كرد چقدر يه آدم مي تونه مثل من بدشانس باشه برام دعا كن نميدونم تو چه مرحله اي از عشق هستي اما اميدوارم هيچوقت به روز من نيفتي

قبل از اينكه بپرسي !

اينا را خودم نگفتم ، از گوگل كپي كردم

خيلي 4كرتيم

عشق...

دوستي...

رفاقت...

محبت... را

جور ديگر برايم معنا كردي .

روزهاي دل تنگي‏ام ، با وجودت تو باز شد .

تنهاييم را به اندازه ي توانت پر كردي .

گوشت را به حرفهايي دادي كه ارزشي نداشتند .

هر آنچه خوبي داشتي به من دادي و من در عوض ...

هيچ نداشتم كه به تو دهم .

گشتم و گشتم

تا چيزي لايق تو پيدا كنم

اما هيچ چيز نبود كه لايق تو باشد

يا حداقل جبراني زحماتت باشد .

بابت تمامي زحمات اين مدت

بابت تمامي وقتهايي كه از تو گرفتم

بابت ... حلالم كن .

و چه خوب گفت شاعر خوش سخن ! :

تا شقايق هست، زندگي بايد كرد .