هنوز وقتی بارون تو کوچه می باره دلم بی قراره! علیرضا یکی از بچه های خوب و با معرفت اینجاها بود که چند روز قبل تصادف کرد و بعداز چند روز بستری بودن به دیار ِ باقی شتافت. برای شادی ِ روحش این جمع رو تشکیل دادیم تا بتونیم براش ختم قرآن بگیریم تا ثوابش برسه به روحش و به ما ... مرضیه جان همسر ِ علیرضا ! از طرف ِ همه ی اهالی ِ پارسی بلاگ بهت تسلیت میگم و امیدوارم خدا بهت صبر بده...